تهران برای زندگی من هرگز انار سرخ ندارد

پوریا سوری

تهران برای زندگی من هرگز انار سرخ ندارد

باید کسی به عاطفه تو در این زمین درخت بکارد

تهرانِ هم ترانه ی زندان، تهران خالی از تب انسان

تهرانِ پایتخت بجز تو دیگر مگر چه جاذبه دارد؟

تهران برای من برهوتی پوشیده از سفیدی برف است

باشد که ردپای تو اینجا همراه خود بهار بیارد

هر شب میان ماندن و رفتن راهی بغیر خواب ندارم

کی می شود که خواب مرا به آغوش گرم تو بسپارد؟

من فکر می کنم که در این شهر، عشق تو شاهراه نجات است

پیش از شبی که خاک بخواهد در سینه اش مرا بفشارد

اما چگونه با تو بگویم ... بگذار صادقانه بگویم

می ترسم اینکه عشق تو بین سیمان و دود تاب نیارد

این دود سرفه های مرا از سینه ام به شهر کشانده

این سرفه های شهر نشینی به فلسفه نیاز ندارد

شاید اگر که عشق تو با آن، ابری که مانده در تب باران

همدم شود دوباره تواند باران به این دیار بیارد

شاید که ابر حادثه باشد! شاید که عشق معجزه باشد

باران فقط به حکم غریزه بی چشمداشت باز ببارد

آنگاه در تلاطم باران، از انتهای پیچ خیابان

می آیی و دوباره در این خاک عشق ات انار بار می آرد

بر درگه خلق بندگی ما را کشت


واعظ قزوینی

بر درگه خلق بندگی ما را کشت
هر سو پی نان دوندگی ما را کشت

  فارغ نشویم یک دم از فکر معاش
  ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!
 

شمشیر و جغرافیا

محمد کاظم کاظمی شاعر افغان

بادی وزید و دشت سترون درست شد

طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد

شمشیر روی نقشه‌ی جغرافیا دوید

این‌سان برای ما و تو میهن درست شد

یعنی که از مصالح دیوار دیگران‌

یک خاکریز بین تو و من درست شد

بین تمام مردم دنیا گل و چمن‌

بین من و تو آتش و آهن درست شد

یک سو من ایستادم و گویی خدا شدم‌

یک سو تو ایستادی و دشمن درست شد

یک سو تو ایستادی و گویی خدا شدی‌

یک سو من ایستادم و دشمن درست شد

یک سو همه سپهبد و ارتشبد آمدند

یک سو همه دگرمن و تورَن درست شد(1)

آن طاقهای گنبدی لاجوردگون‌

این گونه شد که سنگ فلاخن درست شد

آن حوضهای کاشی گلدار باستان‌

چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد

آن حله‌های بافته از تار و پود جان‌

بندی که می‌نشست به گردن درست شد

آن لوح‌های گچ‌بری رو به آفتاب‌

سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب‌

سنگی به قبر مردم کدکن درست شد(2)


سازی بزن که دیر زمانی است نغمه‌ها

در دستگاه ما و تو شیون درست شد

دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ

شاید پلی برای رسیدن‌، درست شد

شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌

با کاروان حلّه بیاید به سیستان‌

وقت وصال یار دبستانی آمده است

بویی عجیب می‌رسد از جوی مولیان‌

سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر

«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان‌»(3)

ما شاخه‌های توأم سیبیم و دور نیست

باری دگر شکوفه بیاریم توأمان‌

با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را

در حوضهای کاشی گلدار باستان‌

بر نقشه‌های کهنه خطی تازه می‌کشیم

از کوچه‌های قونیه تا دشت خاوران

تیر و کمان به دست من و توست، هموطن

لفظ دری بیاور و بگذار در کمان‌


1. دگرمن و تورَن از مناصب نظامی افغانستان است.

2.  این بیت یک ساختار متفاوت دارد، یعنی دارای سه مصراع است.

3. مصراع از نیمایوشیج است، از شعر «ققنوس».

صبر فریب بزرگیست

صبر فریب بزرگیست

عمریست با غوره ها کلنجار میروم

حلوا نمی شوند

تقصیر فلک نیست که ما بی سر و پاییم

چند بیت زیبا از سید علی صیدی طهرانی


تقصیر فلک نیست که ما بی سر و پاییم

چون ابر ، پریشانی ما از کرم ماست

*
چو باد، همسفر خویش را به جا مگذار

رفیق اگر همه بار دل است، وا مگذار


*
بس که حیران تماشای جمال تو شدم

همچو گل دوختن چاک دل از یادم رفت!


*
ز سیر گلشن دنیا از آن به خار خوشم

که چیده اند حریفان رفته گلها را!

نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم

مولانا

نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم

در این سراب فنا چشمه حیات منم

وگر به خشم روی صد هزار سال ز من

به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

که نقش بند سراپرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند

که آتش و تبش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند

که گم کنی که سرچشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست

وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

ای کاش می‌توانستند

زنده یاد احمد شاملو

ای کاش می‌توانستند

از آفتاب یاد بگیرند

که بی‌دریغ باشند

در دردها و شادی‌هاشان

حتی

با نانِ خشکِشان

و کاردهایشان را

جز از برایِ قسمت کردن

بیرون نیاورند

یوسف نیم که چاک گریبان کنم گواه  


یوسف نیم که چاک گریبان کنم گواه 

من حرف،غیرِ حرفِ زلیخا نمی زنم

گردش سال فقط یک شب یلدا دارد

گردش سال فقط یک شب یلدا دارد

من بدون تو هزاران شب یلدا دارم