عاشق شده بودیم که کاری بکنیم


عاشق شده بودیم که کاری بکنیم

دستی هم در گردن یاری بکنیم

این زندگی آموخت که باید یک عمر

شوهر داری و بچه داری بکنیم

محور همنشینی

ابن محمود

گور پدر این صندلی که می‌گوید:

«من یک‌نفره‌ام»!

هندسه عشق

جای مرا باز می‌کند

کنار تو

پندها دادي بهارا ! در خزان زندگي

پندها دادي بهارا ! در خزان زندگي
مي ندانستي كه گوش شاه ، چون گوش خر است!

همچنان نشنيد اندرز فروغي و قوام
چون گمان مي كرد چرخ دهر بر يك محور است!

بامصدق كرد ظلم و راه استبداد رفت
چون كه مي پنداشت ملت تا ابد فرمانبر است!

عاقبت زد ناز و نعمت زير دل ها را كه قوم
گفت آزادي به ما از نان شب واجبتر است!

خوش به حالت مُردي و چون ما ندانستي چرا
جمعيت حسرت كش آن عهد بار ديگر است!؟

حق مسلم من!!


باور کن

         هیچ اورانیومی

         به اندازه ی چشمانت

         غنی شده نیست

         هیچ کیک زردی

         شیرینی لبهایت را ندارد

         و هیچ بمب اتمی 

         به اندازه ی خنده هایت

         مرا ویران نمی کند !

                ای

                  حق مسلم من!!

پرورده و ابرو خم و مو گندم گون

ای لب رطبی که چشمهایت زیتون...

پرورده و ابرو خم و مو گندم گون

گفتی که چرا لب تو را می خواهم؟

فرموده علی (ع): "شیعتنا تمریّون"*


*:"شیعیان ما خرما خورند"

دوست داشتن بلدم

آیدین روشن

شمردن بلد نیستم

دوست داشتن بلدم

گاهی شده

یکی را دو بار دوست داشته باشم

دو نفر را یکجا!

چه کار می شود کرد

دوست داشتن بلدم

شمردن بلد نیستم


نیمه  شب در  بسترم افکند  خود  را  یار  و گفت

نیمه  شب در  بسترم افکند  خود  را  یار  و گفت

بوسه   میخواهی    بیا  اکنون  کسی  بیدار نیست

گفتمش   ای    ماه    آزارم   مده    رفتم  ز دست

گفت  امشب   مهربانم   صحبت  از  آزار  نیست

کم  کمک  دست   بردم    بر   سینه    آن  سیم تن

گفت  میدانی   که این    لیمو  به  هر بازار نیست

گفتمش  لیموی کوچک   است میگریزد زیر دست

گفت لیمو کوچک  است  و هم  ردیف  نار  نیست

 کم کمک    دستم بلرزید  و   به    پایین تر   رسید

 گفت    خط   سیرت    اندرین      اقطار     نیست

 گرم   در    آغوشش   گرفتم   تا شوم  غرق نشاط

 گفت  میدانی  که   امشب   هیچکس   بیدار  نیست

خواستم   چینم     گلش   را   گربه  بر  رویم پرید

جستم از خواب   خوش و دیدم کسی در کار نیست

 

اينجا هر روز المپيک است

جلیل صفر بیگی

آتش

از تني به تني ديگر

اينجا هر روز المپيک است

يکي اين مشعل را از ايلام بگيرد

*به مناسبت خودسوزی های مکرر هموطنان ایلامی

و همچنین آتش گرفتن همیشگی جنگل های ایلام

خانه انورى كجا باشد؟

انوری

هربلايى كز آسمان آيد

گرچه بر ديگرى قضا باشد

به زمين نارسيده، مى‏ پرسد:

خانه انورى كجا باشد؟

خنده بر هر درد بی درمان دواست

خنده بر هر درد بی درمان دواست
خنده آغـاز خـوش هـر مـاجراسـت

خنده را بر چهره چـون مهمان کنی
صـورت خــود را اگـر خـنـدان کـنـی

زنـدگـی بـا خـنـده گـر جـاری شـود
نـور شـادی گـر بـه چـشمانـت رود

مـی رود غــــم از درون سـیـنـه ات
محو خـواهد شد به خنده کینه ات

مشـکلات مـا دگـر حـل مـی شـود
کـار و بـار غـصـه مخـتل می شود

مـشــکــلاتـی تـا فــراســـوی دلار!
راه حـل هـایـی نه در سـطح ریال!

مـشـکـلات بــرق و بــنـزیـن و هـوا
مشکل مــسـکن ، تــورم ، نــرخ ها

پـشـت کـنـتور می رود دنـیـا کجا؟
مـشـکـلات ایـن چـنـینی تــا کـجـا؟

مشکل عمـقی سـطـح شهـر مـا
مـشـکل سـطـحـی عـمـق فـکـرها

می شـود حل گر فـراموشش کنید
تــلـوزیــون را زود خـاموشـش کنید!

از خــبـرهـا هـرچـه بـاشـی دورتـر
زنـدگـانی مـی کـنـی مـسـرور تـــر

بـی خبر باش و بخـنـد و شاد باش
راضـی از هـرچـه خدایـت داد باش

زنـدگـی را فـکـر کـن آسـان شـده
نــرخ کـالا فــکــر کـن ارزان شـــده

فـکـر کـن یـارانـه را داری به مشت
زنــده کن آنرا که بی پولی بکشت

فـــکــر خـوبـی بـا تـمـام جـزئـیـات
فــکـر کـردن کــه نــدارد مــالــیـات


خنده کن کز خنده دنیا با صفـاست
خنده بر هر درد بی درمان دواست

بـی خـیال غـصـه هـا ((آبان)) بخند
دست غم را هم تو با شوخی ببند

سلام ! شیره ی شعرم ! گلوله ی نمکم!

غلامرضا طریقی

سلام ! شیره ی شعرم ! گلوله ی نمکم!

هنوز بی تو خودم مثل بغض می ترکم!


چه غنچه ها که به سودای بوسه پیش از تو

می آمدند ولـــــی مـــــن نمی گـزید ککـــم!

ولی تو آمدی و شور تازه آوردی

که دلپذیر شود روزگار بی نمکم!

کلک زدم کــــه نیایی ولی ندانستم

که با نیامدنت کنده می شود کلکم!

پری به پیله ام آوردی و من از آن روز

میان این همه گل با پـــر تو می پلکم!

بدون شبهه خدا آفرید کــــوتاهت

که ختم قافیه باشی سلام دلبرکم!

با تشکر فراوان از http://shazdehkocholoo2010.blogfa.com

ببخشین...سومی را بردم از یاد!


ز دست دیده و دل هر ســــه فریاد!         ببخشین...سومی را بردم از یاد!

بسازم خنجـــــــری نیشش ز فولاد         ببرّم سومی را ، گــــــــــردم آزاد!!



دختری کرد سوال از مادر

دختری کرد سوال از مادر
که چه طعم و مزه دارد شوهر

اين سخن تا بشنيد از دختر
انـدکــي کــرد تــامــل مـــادر

گفت باخود که بدين لعبت مست
گـر بگويـم مـزه اش شيرين است

يا غم شوي ، روانش کاهد
يـا بـلافاصله شوهـر خواهد

ور بگــويـــم مـــزه آن تـلخـسـت
تا ابد مي کشد از شوهر دست

لاجــرم گـفـت بـه او اي زيبا
تُرش باشد مزه شوهر ها

دخترک در تب و در تاب افتاد
گـفـت مـادر ، دهنم آب افتاد

بگذار لبت بوسم و گازت گیرم

عمران صلاحی

بگذار شبی زلف درازت گیرم

صد بوسه از آن سینه بازت گیرم

نوشابه گاز دار خواهد دل من

بگذار لبت بوسم و گازت گیرم

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است

آري افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف بيفشان كه فقيه

بخورد روزه خود را به گماني كه شب است

زير لب وقت نوشتن همه كس نقطه نهد

وين عجب نقطه خال تو به بالاي لب است

يارب اين نقطه ي لب را كه به بالا بنهاد

نقطه هر جا غلط افتاد مكيدن ادب است

با تشکر از http://www.bikaraneh.ir

بی تو وجودم بود یک سری واگرا

شعری عاشقانه و ریاضی وار از یک ریاضی دان ایرانی (پروفسور هشترودی)):

منحنی قامتم، قامت ابروی توست

خط مجانب بر آن، سلسله گیسوی توست

حد رسیدن به او، مبهم و بی انتهاست

بازه ی تعریف دل، در حرم کوی توست

چون به عدد یک تویی، من همه ی صفرها

آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست

پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو

گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا

ناحیه همگراش دایره روی توست.

با تشکر از http://www.kelknakalak.blogfa.com

دار ابرویت هلاکم می کند

                ای لبانت معبد زنبورها            گیسوانت رشک آن مو ، بورها

    پشت پلکت را بنفشی کرده ای           گشته ای رنگین کمان از، دورها

 مزه ی می ، می دهد چشمان تو            شیفته ی چشم تو اند، انگورها

           دار ابرویت هلاکم می کند            حقّ من ، حقّ دل منصور ها

  خطه ی سبز شمال است صورتت           گونه ات چالوس و لپت نورها

            ماهی سرخ لبانت عاقبت           می پرد آرام میان تورها

     پارک وی،تجریش،قلهک یا ونک           پیش تصویر تو اند ،هاشورها

          ای لبان مرمرت ، اکسیژنم           ای صدایت ناله ی تنبورها

           من دلم آرام نمی گیرد بیا          من دلم شور می زند یک جور ،ها

زنبور می شوم که لبت را عسل کنم!

تصمیم داشتم که تو را یک غزل کنم

وقتش رسیده است به قولم عمل کنم!

این یک معادله ست که مجهولهاش را

باید به انزوا بکشانم و حل کنم

کندویمان عصاره ی نیش و کنایه هاست

زنبور می شوم که لبت را عسل کنم

راحت کنار می کشم از این بهانه ها

تا شانه های خالی خود را بغل کنم

بوسیدنت خلاف قوانین کشور است

بايد عمل به شيوه ي بین الملل کنم

من روی خط زلزله ات ایستاده ام

قصدم نبود فاصله ای را گسل کنم

باید به فکرهای سیاهم جهت دهم

اصلا درست نیست تو را مبتذل کنم

اگر خواهی ببینی لذت خواب

                                  شعر مادربزرگ

اگر  خواهی   ببینی  لذت آب           نقاب  انداز  همچون  خر و  گاو

اگر خواهی ببینی لذت خواب          سرت در سایه و کونت در آفتاب

اِمشو  اِگه  بیایه  نَباد  بِلَّنِش  بِره    

                                       دکتر عبدالحسن جلالیان

                                   شعری فکاهی با لهجه یزدی

اِمشو  اِگه  بیایه  نَباد  بِلَّنِش  بِره          تا بلکه بِلِّه دَسَّه توی هُوَّنش بره

یکتا قواره پِرهَنِ تنگ و ترش دارم         سوغاتیه خدا کنه که وَر تَنِش بره

یعنی:

امشب اگر بیاد نباید بزارم بره تا بلکه بزاره دسته توی هاونش بره

یه پیرهن تنگ براش سوغاتی گرفتم خدا کنه اندازش باشه!


خرها وکیل ملت و ارکان دولتند

سیدمحمدرضا کردستانی متخلص به میرزاده عشقی

مدیر روزنامه قرن بیستم که در سن 31 سالگی توسط عوامل رضاخان به ضرب گلوله کشته شد.

خرها وکیل ملت و ارکان دولتند

بنگر که بر چه پایه رسیده است مقام خر

شد دائمی ریاست خرها به ملک ما

ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام خر

هنگامه‌ای به پاست به هر کنج مملکت

از فتنه‌ی خواصِ پلید و عوامِ خر..

مصادره

آقــــای ناظم بازنشسته شد

بی آنکه بفهمد

خط کش وسیله ی اندازه گیریست

با تشکر از http://navidfs.blogfa.com

کارگران

امیر حسین رجب زاده

كارگران مشغول كار بودند

و پيچی را كه تو از آن می‌آیی

اضافه آوردند

شاخدار شكني

اكبر اكسير

همۀ گاوها گوساله به دنیا می آیند

من گوساله گاو به دنیا آمدم

شیرم را دوشیدند

شاخم را شکستند

از دباغخانه که برگشتم عزیز شدم

حالا نشسته ام پشت ویترین گالری کفش

سایز 37

درست اندازۀ پای ملیحه!

همخوابگي با بهار نارنج

فاحشه مي شوم يك روز

مثل بهار نارنج

و بي پروا

مست ميكنم

هر عابر مشتاقي را

http://flirting.blogfa.com:منبع

که ایرج گفته ایران  است  این  جا

                                             محمد رضا زجاجی

که ایرج گفته ایران  است  این  جا           حراج  عقل و ایمان است این جا

رگِ  گردن  ،  رگِ  گردن  ،   فراوان           ز اصفاهان و قزوین ، نافِ تهران

خراسانی و رشتی جمله گی مان          جوان های   شریفِ    آذری  مان

همه   آماده خور  ، تنبل  ،  تبه کار           همه   دلال   و   بیکار  و   بزه کار

بدون    رنج    می خواهد    بگنجد            بگنجد  ،  آی بگنجد  ،  آی بگنجد

آدم بیا و از سر خط آفریده شو

 مريم جعفري آذرماني

دنیا پر از سگ ست جهان سر به سر سگی ست 

غیر از وفا تمام صفات بشر سگی ست! 

لبخند و نان به سفرهٔ امشب نمی‌رسد 

پایان ماه آمد و خُلق پدر سگی ست 

از بوی دود و آهن و گِل مست می‌شود 

در سرزمین من عرق کارگر سگی ست 

آدم بیا و از سر خط آفریده شو 

دیگر لباس تو به تن هر پدر سگی ست

آنکس که نداند و نداند که نداند  

جدیدا:

آنکس که بداند و بداند که بداند                      باید  برود  غاز به کنجی  بچراند

آنکس که بداند و نداند که بداند                      بهتر برود خویش به گوری بتپاند

آنکس که نداند و بداند که نداند                      با پارتی و پول خر  خویش  براند

آنکس که نداند و نداند که نداند                       بر پست  ریاست ابدالدهر بماند

قدیما:(ابن یمین)

آن کس که بداند و بداند که بداند                 اسب شرف از  گنبد گردون بجهاند

 آن کس که بداند و نداند که بداند                بیدار کنیدش که بسی  خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند                 لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند                  در   جهل   مرکب   ابدالدهر  بماند

خلبان

گفته شده توسط یک کم توان ذهنی همراه با لبخند و روحیه کاملا شاد

من از بچگی

خلبان بودم

همیشه لباس خلبانی تنم بود!

مادرم که مرد

خلبانی رو گذاشتم کنار!

خال مه رویان سیاه و دانه ی فلفل سیاه


خال  مه رویان  سیاه  و  دانه ی  فلفل  سیاه          هر دو جان سوزند اما این کجا و آن کجا

مرده ای در آب غسل و دختری در آب حوض          هر  دو  عریانند  اما ا ین کجا و آن کجا