دستانم بوی گل می داد

سینا به منش

دستانم بوی گل می داد

مرا گرفتند

به جرم چیدن گل

به کویر تبعیدم کردند

و یک نفر نگفت

شاید گلی کاشته باشد

 

بي تابي!

سينا بهمنش

هر چقدر تاب مي خورد

تمام نمي شود

كودكي هايم

خرمان کردند

سینا به منش

گوسفندانی بودیم

خرمان کردند

گرگ شدیم!

درد

سینا به منش

دوست داشتن

یا کسی را برای دوست داشتن،

نداشتن

هر دو درد است

درد من هر دو

الف

سینا به منش

از ابتدا اولین اسم

آدم بود

از آغاز بر سر الف کلاه گذاشتند!