زور جهان بیش ز بازوی توست

نظامی

چون خم گردون به جهان در مپیچ

آنچه " نه آن تو " به آن در مپیچ

زور جهان بیش ز بازوی توست

سنگ وی افزون ز ترازوی توست

کوسه کم ریش دلی داشت تنگ

ریش کشان دید دو کس را به جنگ

به که تهی مغز و خراب ایستی

تا چو کدو بر سر آب ایستی

دایه ی دانای تو شد روزگار

نیک و بد خویش بدو واگذار

گر دهدت سرکه چو شیره مجوش

خیز تو خواهد تو چه دانی خموش

گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است

گاهی گمــان نمـی کنـی و مـی شـود

گاهی نـمـی شــود کــه نـمـی شــود

گاهی هـزار دوره دعـا بی اجـابت است

گاهی نگفته قـرعه به نام تـو مـی شود

گاهی گدای گدایی و بخت با تـو نیست

گاهی تمـام شهـر گـدای تـو مـی شود

تفکیک قوا

افشین داورپناه

تفکیک قوا را از تو آموختم
وقتی
جسمت با من بود
روحت
با دیگری

فرمانده کل قوا بودن را
از من بیاموز
وقتی برایت می میرم !

آمد رمضان و عید با ماست

امیدوارم در این ماه مبارک هر کس شب قدر خویش را بجوید و بیابد

مولانا

آمد رمضان و عید با ماست

قفل آمد و آن کلید با ماست

بربست دهان و دیده بگشاد

وان نور که دیده دید با ماست

آمد رمضان به خدمت دل

وان کش که دل آفرید با ماست

در روزه اگر پدید شد رنج

گنج دل ناپدید با ماست

داغم از کيفيت آگاهي و اوهام هم

بیدل

داغم از کيفيت آگاهي و اوهام هم

جنس بسيار است و نقد فرصت ناکام کم

کور شد چشمش زسوزن کاري دست قضا

پيش ازان کز نرگس شوخت زند بادام دم

آنچه ما در حلقه داغ محبت ديده ايم

ني سکندر ديد در آينه ني در جام جم

اهل دنيا را مطيع خويش کردن کار نيست

پر بآساني توان دادن به چوب خام خم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

حضرت حافظ

سینه تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهرآیینم

مرا بازداشت كردند

علیرضا روشن

مرا بازداشت كردند

به جرم "ارتباط با بيگانگان"

دست‌هايم را بستند

با دستبند خارجي

حكم اعدامم را نوشتند

با خودكار خارجي

مرا به ميدان اعدام بردند

با ماشين خارجي

و تيربارانم كردند

با سلاح خارجي

من 

فقط گورم ايراني بود

من یوسف قرنم زلیخا خاطرت تخت

امید صباغ نو

من یوسف قرنم زلیخا خاطرت تخت

این بار می خواهم خودم گردن بگیرم!