افتادیم
گروس عبدالملکیان
و زندگی آنقدر کوچک شد
تا در چالهای که بارها از آن پریده بودیم
افتادیم
گروس عبدالملکیان
و زندگی آنقدر کوچک شد
تا در چالهای که بارها از آن پریده بودیم
افتادیم
گروس عبدالملکیان
به شانه ام زدی
تا تنهاییم را تکانده باشی
به چه دل خوش کرده ای؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی !.
.
گروس عبدالملکیان
می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم !
.
گروس عبدالملکیان
گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه کرده است
بلند شو پسرم !
این قصه برای نخوابیدن است !
.
گروس عبدالملکیان
دو سال است که می دانم بی قراری چیست
درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که می دانم آواز چیست
راز چیست ....
چشمهای تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می شوم ....
.
گروس عبدالملکیان
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد!
.