آنکه می ترسد ، می ترساند

زنده یاد قیصر امین پور

ایستاده در باد

شاخه ی لاغر بیدی کوتاه

برتنش جامه ای انباشته از پنبه و کاه

برسر مزرعه افتاده بلند

سایه اش سرد و سیاه

نه نگاهش را چشم ، نه کلاهش را پشم

سایه ی امن کلاهش اما

لانه ی پیر کلاغی است که با قال و مقال

قاروقار از ته دل می خواند:

آنکه می ترسد

                     می ترساند

یکــــی درد و یکـــی درمون پسندد

بابا طاهر عریان

یکــــی درد و یکـــی درمون پسندد

یکـــی وصل و یکی هجرون پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجرون

پسنـــدم آنچـــه را جـــانون پسندد

باغ حوا

ابن محمود

هرچند مي‌گويند

آدم به جرم خوردن سيب بهشتي

     رانده شد از جنّت المأوا

و سال‌ها در شرح اين موضوع دعوا بود؛

اما تن ارديبهشتي تو ثابت كرد:

سيبي كه آدم گاز زد

                        از باغ حوّا بود!!!

جانی دارم ز عشق تو کرده رقم

ابوسعید ابوالخیر

گر پاره کنی مرا ز سر تا به قدم

موجود شوم ز عشق تو من ز عدم

جانی دارم ز عشق تو کرده رقم

خواهیش به شادی کش و خواهیش به غم

محور همنشینی

ابن محمود

گور پدر این صندلی که می‌گوید:

«من یک‌نفره‌ام»!

هندسه عشق

جای مرا باز می‌کند

کنار تو

نخلی بی سر که ریشه در خون دارد

شعری برای خوزستان

از جلیل صفربیگی

رودی زخمی که در نمک غوطه ور است

خاک تلخی که حاصلش نی شکر است

نخلی بی سر که ریشه در خون دارد

چاه نفتی که در خودش شعله ور است