همه شاخه‌هاش رقصان همه گوشه‌هاش خندان

سی امین بهار زندگی ما هم از راه رسید

عید دوستان و دشمنان مبارک!

همه شاخه‌هاش رقصان همه گوشه‌هاش خندان

چو دو دست نوعروسان همه دستشان نگاری

که بهار گوید ای جان دم خود چو دانه‌ها دان

بنشان تو دانه دم که عوض درخت آری


تو مثل باد بهاری، گره گشا، سرسبز

چو شاخه ای که امیدش به برگ و باری نیست
بهار آمده، اما مرا بهاری نیست
نوشته است: بهار است، شاخه ها سبزند ...
ولی به گفتۀ تقویم اعتباری نیست
مرا که عطر بهشت از تن تو بوییدم
به باد هرزۀ اردیبهشت کاری نیست
درون قاب خزان ایستاده ام، بی برگ
ز هیچ رهگذرم چشم ِ انتظاری نیست
تو مثل باد بهاری، گره گشا، سرسبز
ولی دریغ، تو را عهد استواری نیست
قرار بود که از عشق نگذریم ، ولی
گذشتم از تو و دیگر مرا قراری نیست

با تشکر از http://shazdehkocholoo2010.blogfa.com

یامقلب،قلب ما در دست توست

یامقلب،قلب ما در دست توست

یامحول،حال ماسرمست توست

کن توتدبیری که درلیل ونهار

حال قلب ما شود مثل بهار

دریغا که بی ما بسی روزگار

شيخ اجل سعدي

دریغا که بی ما بسی روزگار

بروید گل و بشکفد نوبهار

بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت

برآید که ما خاک باشیم و خشت

مردم از عمر چو سالي گذرد عيد كنند

بس كه بد مي گذرد زندگي اهل جهان         مردم از عمر چو سالي گذرد عيد كنند

خبرت هست که جان مست شد از جام بهار

حضرت مولانا

خبرت هست که در باغ کنون شاخ درخت

مژده نو بشنید از گل و دست افشان شد

خبرت هست که جان مست شد از جام بهار

سرخوش و رقص کنان در حرم سلطان شد

مردگان چمن از دعوت حق زنده شدند

کفرهاشان همه از رحمت حق ایمان شد

تو نيستي هفت سينم چيدن نداره     

تو نيستي هفت سينم چيدن نداره        

مي‌گن عيده ولي ديدن نداره 

يكي خواستش دلو چيزي نگفتم                  

 دل خالي كه دزديدن نداره

هواي چشمم امشب ابرِ ابره             

 وليكن ناي باريدن نداره

نگات كاش چشمه بود و مال من بود          

 حالا درياست و نوشيدن نداره

ازت خواستم بپرسم اما ديدم      

جواب نه كه پرسيدن نداره

چه لبخندي زدي به گريه من   

عزيزم گريه خنديدن نداره

نوروز در راه است

نوروز در راه است

دوست داشته باشيد و زندگي کنيد.زمان هميشه از آن شما نيست.

سرسبزترين  بهار  تقديم   تو  باد

سرسبزترين  بهار  تقديم   تو  باد               آواي خوش هزار تقديم تو باد

گويند لحظه ايست روئيدن عشق              آن لحظه هزار بار تقديم تو باد


برآمد باد صبح و بوی نوروز

شيخ اجل سعدي

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز

پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

حكيم عمر خيام

با دلبركی تازه تر از خرمن گل               

از دست مده جام می و دامن گل

زان پیشترك كه گردد از باد اجل        

  پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

نگارا صبح نوروزست‌ و روز بوسه‌ات امروز

قاآني

بجو‌شد مغز جان ‌چون ‌بوی ‌گل ‌از گلستان خیزد

بپرد مرغ دل چون بانگ مرغ از شاخسار آید

نظر از بوستان بندم اگر او چهره بگشاید

کنار از دوستان‌ گیرم ‌گرم او درکنار آید

ادامه نوشته

عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را

قاآني

عید شد ساقی بیا درگردش آور جام را

پشت‌پا زن دور چرخ و گردش ایام را

خلق را بر لب حدیث جامه نو هست و من

از شراب‌کهنه می‌خواهم لبالب جام را

ادامه نوشته