صائب تبریزی

ديدن روي تو ظلم است و نديدن مشکل است

چيدن اين گل گناه است و نچيدن مشکل است

غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون

بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است

هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست

با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است

در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری

نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است

تا نگردد جذبه‌ی توفیق صائب دستگیر

از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است