می بردی ام تا فصل گلچینی قمصر
از بس که رفتی زیر دین روسری ها
در وصف تو ماندند٬ حامد عسکری ها!
محجوبی ات رفته به دختر های حوزه
ناز و ادایت هم به دختر بندری ها!
می بردی ام تا فصل گلچینی قمصر
با دامن گلدارتان این آخری ها...
از بس که رفتی زیر دین روسری ها
در وصف تو ماندند٬ حامد عسکری ها!
محجوبی ات رفته به دختر های حوزه
ناز و ادایت هم به دختر بندری ها!
می بردی ام تا فصل گلچینی قمصر
با دامن گلدارتان این آخری ها...
تیـــر برقـــی «چوبیم» در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا
ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کـــوچ کردم از وطن ، تنهــــا بـــــرای روستـــــا
آمدم خوش خط شود "تکلیف شبها"،آمدم
نـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستا
یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستا
حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــا
قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــا
من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا
زنده یاد احمد شاملو
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفتروزی که کمترین سرود
بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادری ست
.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست وجوی
قافیه
نبرم
.
روزی که هر لب ترانه ایست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد
روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه
بریزیم ...
ومن آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم .