به بی شعوری تحقیرمان نکنید!

زنده یاد حسین پناهی

برای کسانی که دندان درد دارند حافظ نخوانید

آن ها به راحتی خواهند گفت خفه!

او چه می داند من چه می کشم

و او یعنی حافظ

او با تاج زرینش زیر دوش می رفت

پس تکلیف این همه نکبت چه خواهد شد؟

شعر حافظ را در مجهزترین ماشین لباسشویی شست و شو داده اند

به بی شعوری تحقیرمان نکنید!

در

زنده یاد حسین پناهی

سلام

خداحافظ!

چيز تازه اي اگر يافتيد،

بر اين دو اضافه كنيد

تا بل باز شود اين در گم شده بر ديوار


وصیّت نامه منتسب به مرحوم حسین پناهی

وصیّت نامه منتسب به مرحوم حسین پناهی

حالا از هر بنده خدایی هست خوبه گیر ندید!

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم!

به مادرم گفتم مرا با چیزی عوض کن

زنده یاد حسین پناهی

به مادرم گفتم مرا با چیزی عوض کن

چیزی ارزشمند!

چیزی گران!

سوزنی شکسته تا بتوانی با آن خار پایت را درآوری . .

پ . ن : شش هزار شاعر ، شش بیت شعر نمیشه در مقام زن و مادر پیدا کرد!

 

شب و روز در چشمان من است

زنده یاد حسین پناهی

شب در چشمان من است

به سیاهی چشمهایم نگاه کن

روز در چشمان من است

به سفیدی چشمهایم نگاه کن

شب و روز در چشمان من است

چشم اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت


بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند

زنده یاد حسین پناهی

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند

چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو


بپر گلی این ور جوب !

زنده یاد حسین پناهی

به گربه هه سنگ میزنی گنا داره!

چشمات ُوا کنی اونم خدا داره !

ما همه مون بادوم یک درختیم !

کفترای اسیر تو تور بختیم !

خونه میخوای ستون میشیم!

خاکُ گچُ بتون میشیم !

مرده داری؛ این جون مون !

لاغر داری؛ این خون مون !

رویاهامون ُ ازمون نگیرین !

نگین بمیرن،همه مون میمیریم!

هی کی نتونه بپره دیونه س ؟

پول نباشه قد کشیدن فسونه س؟

بپر گلی این ور جوب !

آقا یحی منتظره !

خواستی بیای – جون حنا-

سیگار زر یادت نره!

گفتی ببند چشماتو وقت رفتنه!

زنده یاد حسین پناهی

دیوونه کیه؟

عاقل کیه؟

جوونور کامل کیه؟

کفر نمیگم سوال دام

یک تریلی محال دارم

ادامه نوشته

دل بده تا پته دلمو واست رو کنم

زنده یاد حسین پناهی

شام که نیس

خب زحمت خوردنشم ندارم

در عوض

چشم من و پوتینای مچاله و پیریه که

رفیق پرسه های بابام بودن

بعدشم واسه اینکه قلبم نترکه

چشمارو میبندم و کله رو ول میکنم رو بالشی که پر از گریه های ننمه

ادامه نوشته

به بی شعوری تحقیرمان نکنید

زنده یاد حسین پناهی

برای کسانی که دندان درد دارند

حافظ نخوانید !

آنها به راحتی خواهند گفت : خفه !

او چه میداند من چه میکشم

و او یعنی حافظ !

او با تاج زرینش زیر دوش می رفت !

پس تکلیف این همه نکبت چه خواهد شد ؟

شعر حافظ را در مجهزترین ماشین لباسشویی شست و شو داده اند

به بی شعوری تحقیرمان نکنید

.

در انتهای هر سفر

زنده یاد حسین پناهی

در انتهای هر سفر

در آینه

دار و ندار خویش را مرور می کنم

این خاک تیره این زمین

پاپوش پای خسته ام

این سقف کوتاه آسمان

سرپوش چشم بسته ام

اما خدای دل

در آخرین سفر

به جز زمین و آسمان

چیزی نمانده است

گم گشته ام ، کجا

ندیده ای مرا ؟

اعتراف

زنده یاد حسین پناهی

من زندگی را دوست دارم ولی

از زندگی دوباره می ترسم!

دین را دوست دارم

ولی از کشیش ها می ترسم!

قانون را دوست دارم

ولی از پاسبانها می ترسم!

عشق را دوست دارم

ولی از زنها می ترسم!

کودکان را دوست دارم

ولی ز آئینه می ترسم!

سلام رادوست دارم

ولی از زبانم می ترسم!

من می ترسم

پس هستم

اینچنین می گذرد روز و روزگارمن!

من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم!

زیبا ترین شعر دنیا

زنده یاد حسین پناهی

آب ! آب !

بابا ! آب !

بابا ! آب...

آی با کلاه !

آی بی کلاه ...

.

خدا را دیدم

زنده یاد حسین پناهی

نیم ساعت پیش،

خدا را دیدم

که قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش 

سرفه کنان

در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت

و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،

آواز که خواند تازه فهمیدم

پدرم را با او اشتباهی گرفته ام.


یادش به خیر

زنده یاد حسین پناهی

جای گونه خیس و کبود سیزده سالگیم بخیر

که جای آخرین بوسه مادرم بود.

.


زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم میکردند

زنده یاد حسین پناهی

میراث من

حکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحورش کرده است

تا
بدانم و بدانم و بدانم...

ادامه نوشته

حرمت نگه دار دلم ... گلم...

زنده یاد حسین پناهی

حرمت نگه دار دلم... گلم...  کین اشکها خونبهای عمر رفته من است

میراث من نه به قید قرعه نه به حکم عرف

یکجا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت به نام تو

ادامه نوشته

بز

زنده یاد حسین پناهی

کسی از حال کسی آگه نیست

حالی نیست !

گاهی در آینه به خود میگویم:

حیف از بز !

آدمی ،

مالی نیست

.

عقرب عاشق

زنده یاد حسین پناهی


دم به کله می کوبد        

و شقیقه اش دو شقه می شود       

بی آنکه بداند               

حلقه آتش را خواب دیده است

عقرب عاشق !

.

کودکی ها

زنده یاد حسین پناهی

به خانه مي رفت

با كيف 

و با كلاهي كه بر هوا بود 
چيزي دزديدي ؟
مادرش پرسيد 
دعوا كردي باز؟
پدرش گفت 
و برادرش كيفش را زير و رو مي كرد 
به دنبال آن چيز 
كه در دل پنهان كرده بود 
تنها مادربزرگش ديد 
گل سرخي را در دست فشرده كتاب هندسه اش 
و خنديده بود 

به مادرم گفتم

زنده یاد حسین پناهی

به مادرم گفتم

مرا با چیزی عوض کن

چیزی ارزشمند!

چیزی گران!

سوزنی شکسته ، تا بتوانی با آن خار پایت را درآوری !

مجلس شورای ...

زنده یاد حسین پناهی

در کمیسیونی خاکستری شترها را دیدم که به اعتراض

میزهای سالن را می جویدند و رییسشان_که زنگوله داشت_ با وقار می گفت:

آقایان! اعضای پارلمان!

لطفاً به وقت رسمیت جلسه پشکل نیندازید...

و صدایی شنیدم که می گفت: تو!

و قطاری که تکرار می کرد: توتو! توتو! توتو! توتو! توتو! توتو...

و کلاغی را دیدم که چهار جهت اصلی را گم را کرده بود

و قورباغه ای که طرح حمل و نقل پشگل ها را در ذهن کاغد کروکی می کرد !

.

نان

 نان...  

در کشتزارانی دور
به جستجوی تو بودم ٬
غافل از اینکه
تو نان شده بودی ٬
در دستان گرسنهء مردم !