شب یلدا به زیر کرسی گرمی نشسته
شب یلدا مبارک
شب یلدا به زیر کرسی گرمی نشسته
جهان را سر به سر شادی و عشرت در گرفته
یه دستم قاچ! هندونه
یه دستم نار! دردونه
که او مست از می و ما را ، دو نرگس کرده دیوونه
شب یلدا مبارک
شب یلدا به زیر کرسی گرمی نشسته
جهان را سر به سر شادی و عشرت در گرفته
یه دستم قاچ! هندونه
یه دستم نار! دردونه
که او مست از می و ما را ، دو نرگس کرده دیوونه
این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا
یک ماه تمام مهیمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا
عید فطر مبارک
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
مولانا
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست
بربست دهان و دیده بگشاد
وان نور که دیده دید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل
وان کش که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج
گنج دل ناپدید با ماست
گر به سعدآباد راه یابد پای من
هرچه ویرانی است عمران می کنم
می روم هر شب به میدان های شهر
هر چه ساعت بود میزان می کنم
مردها را اهل تجدید فراش
لطف ها در حق نسوان می کنم
مرده ها را می کنم ساماندهی
شهرتان را باغ رضوان می کنم
شاعران شهر را در خانه ام
هفته ای یک بار مهمان می کنم
کارگردان های با احساس را
می برم مهمان مامان می کنم
تا که پررو نق شود گردشگری
اصفهان را ارمنستان می کنم
شهر تا راحت شود از چشم هیز
دیدنی ها را فراوان می کنم
می نویسم طنز بر دیوار و در
شهرتان را من نمکدان می کنم
هفته ای یک شب کلیسا می روم
ارمنی ها را مسلمان می کنم
می فروشم کل اسراییل را
پول آن را خرج لبنان می کنم
یک سخنرانی به نفع مسلمین
در بلندی های جولان می کنم
مثل اقشار ضعیف اجتماع
نوش جان سویای سبحان می کنم
هم صدایی هم دلی هم زیستی
با سرای سا لمندان می کنم
جلیل صفربیگی
مادر که کسی به فکر فردایش نیست
یک ذره امید توی رویایش نیست
هر روز نگاه می کنم جز زیلو
یک تکه بهشت زیر پاهایش نیست
من بدون تو هزاران شب یلدا دارم
شب یلدا مبارک
شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه
گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه
خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل
دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه
گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم
ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه
شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما
و یــــــــــــــا هنگــــــــام اجرای ترانه
به گوشم می رسد از دور و نزدیک
نوای دلکـــــــــش چنگ و چغــــــانه
پس از صرف طعام و چــــای و میوه
تقاضــــــــا کردم از عمّـــــــه سمانه
که از عهــــــد کهـــــــــن با ما بگوید
هم از رسم و رســــــــــوم آن زمانه
چه خوش میگفت و ما خوش میشنیدیم
پس از ایشان مرا گـــــــل کرد چانه
نمی دانم چـــــــرا یک دفعـــــه نامِ
“جنیفر لوپز” آمــــــــــــــــد در میانه
خدایا شرح غم
خواندن ، چه سخت است!
ز داغ لاله پژمردن ، چه سخت است!
نمی
دانی که با دست بریده
ز پشت اسب افتادن ، چه سخت است!
اگر
تیری درون چشم باشد
نمی دانی زمین خوردن ، چه سخت است!
نمی
دانی که با چشمان خونین
جمال فاطمه دیدن ، چه سخت است!
کنار
علقمه با مشک خالی
ببین شرمنده گردیدن ، چه سخت است
به لطف خدا امسال برای قربونی همه چیز توی دست و بالمون هست
طمع و حرص و بخل و شهوت و خشم
فقط همراهی نیست که چاقو رو بده دستمون
ایشالله سال بعد
عید همگی مبارک
اقبال لاهوری
ای خوش آن قومی که جان او تپید
از گِل خود ، خویش را باز آفرید
عرشیان را صبح عید آن ساعتی
چون شود بیدار چشم ملتی
مولانا
"هیچ کس" را تو کسی انگاشتی
همچو خورشیدش به نور افراشتی
هم دعا از من روان کردی چو آب
هم نباتش بخش و دارش مستجاب
تقدیم به همه دختران ، زنان و مادران عزیز میهنم
روزتان مبارک
در روز مادر، عهد می بندیم که حرفی از اهانت و کم حرمتی به ساحت والایش روا نداریم
و با بوسه بر دست و بازویش، نشان دهیم که ارزش گذار واهمه ها و دغدغه هایش هستیم.
با او اوج می گیریم و به اندوخته جایزه های الهی او، روزاروز، افزون می کنیم.
آنان که شمارش گر پیش کش های مُنعمند، بدانند که از نیکویی به مادر، فریضه ای عظیم تر نیست.
امیدوارم هیچ کدوم از شما بعد از خوندن این عهدنامه مثل من خجالت زده نشید.
تـــاج از فـــرق فلـک بــــــــــــرداشتن
تا ابـــد آن تـــــاج بــــرســـــــر داشتـن
در بـهشـت آرزو ره ِیــــــــــــــافتـــــن
هـــــر نفس شهــــدی به ساغــر داشتـن
روز در انــــواع نعمت هــا و نــــــــاز
شب بتی چــون مـاه در بـــــر داشتن
جــــاویدان در اوج قــــــدرت زیستـــن
ملـــــک عـــــالــم را مسخــــر داشتـن
بر تو ارزانی که مـــا را خوشتر است
لــــذت یک لحظــــه مـــــــادر داشتن
فاضل نظری
نشسته سايهای از آفتاب بر رويش
به روی شانه طوفان رهاست گيسويش
ز دوردست سواران دوباره میآيند
كه بگذرند به اسبان خويش از رويش
كجاست يوسف مجروح پيرهنچاكم
كه باد از دل صحرا میآورد بويش
كسی بزرگتر از امتحان ابراهيم
كسی چنان كه به مذبح بريد چاقويش
نشسته است كنارش كسی كه میگريد
كسی كه دست گرفته به روی پهلويش
هزار مرتبه پرسيدهام زخود او كيست
كه اين غريب نهاده است سر به زانويش
كسی در آن طرف دشتها نه معلوم است
كجای حادثه افتاده است بازويش
كسی كه با لب خشك و تركترك شدهاش
نشسته تير به زير كمان ابرويش
كسی است وارث اين دردها كه چون كوه است
عجب كه كوه ز ماتم سپيد شد مويش
عجب كه كوه شده چون نسيم سرگردان
كه عشق میكشد از هر طرف به هر سويش
طلوع میكند اكنون به روی نيزه سری
به روی شانه طوفان رهاست گيسويش
دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید
مه مصور یار و مه منور عیدچو هر دو سر به هم آورده اند در اسرار
هزار وسوسه افکنده اند در سر عیدز موج بحر برقصند خلق همچو صدف
ولیک همچو صدف بی خبر ز گوهر عیدز عید باقی این عید آمده ست رسول
چو دل به عید سپاری تو را برد بر عیدبه روز عید بگویم دهل چه می گوید
اگر تو مردی برجه رسید لشکر عیدقراضه دو که دادی برای حق بنگر
جزای حسن عمل گیر گنج پرزر عیدوگر چو شیشه شکستی ز سنگ صوم و جهاد
می حلال سقا هم بکش ز ساغر عیداز این شکار سوی شاه بازپر چون باز
که درپرید به مژده ز شه کبوتر عیدتو گاو فربه حرصت به روزه قربان کن
که تا بری به تبرک هلال لاغر عیدوگر نکردی قربان عنایت یزدان
امید هست که ذبحش کند به خنجر عید
روزي ترش است و ديده ابر تر است اين گريه براي خنده برگ و بر است
آن بازي كودكان و خنديدنشان از گريه مادر است و قبض پدر است
این روز عزیز رو به همه پدران میهنم و خصوصا بهترین پدر دنیا ، بابایی خودم!!! تبریک میگم
سلام و درود به همه مادران و زنان و دختران سرزمینی که هیچ گاه ،
هیچ سلام و درودی ، بی منت و بی چشم داشت به آنها گفته نشد.
ای مادر!
هوا،
همان چیزی است که به دور سرت می چرخد
و هنگامی که تو می خندی
صاف تر می شود
طاهره رحمانی خواجویی
مهربانتر از یلدا ندیده ام
نگاه کن!
چقدر! برای باهم بودن
زیر بغل آدمها
هندوانه می گذارد ،
شیرین!