علی محتشمی

من نفس میکشم امروز به شکرانه باد

و سرم پر شده از طرح نمایشهایم

پیرمردی بی خواب در شب یلدا شعر میگوید

کودکی یک روزه میمیرد

مادرش دستها را به هوا میگیرد ، میگرید

مردی از ان سر دیوار جنون می افتد میرود سوی خودش

من نفس میکشم امروز به شکرانه باد