اِمشو اِگه بیایه نَباد بِلَّنِش بِره
دکتر عبدالحسن جلالیان
شعری فکاهی با لهجه یزدی
اِمشو اِگه بیایه نَباد بِلَّنِش بِره تا بلکه بِلِّه دَسَّه توی هُوَّنش بره
یکتا قواره پِرهَنِ تنگ و ترش دارم سوغاتیه خدا کنه که وَر تَنِش بره
یعنی:
امشب اگر بیاد نباید بزارم بره تا بلکه بزاره دسته توی هاونش بره
یه پیرهن تنگ براش سوغاتی گرفتم خدا کنه اندازش باشه!
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 20:5 توسط جیحون
|
بر درخت زنده بی برگی چه غم؟