دار ابرویت هلاکم می کند
ای لبانت معبد زنبورها گیسوانت رشک آن مو ، بورها
پشت پلکت را بنفشی کرده ای گشته ای رنگین کمان از، دورها
مزه ی می ، می دهد چشمان تو شیفته ی چشم تو اند، انگورها
دار ابرویت هلاکم می کند حقّ من ، حقّ دل منصور ها
خطه ی سبز شمال است صورتت گونه ات چالوس و لپت نورها
ماهی سرخ لبانت عاقبت می پرد آرام میان تورها
پارک وی،تجریش،قلهک یا ونک پیش تصویر تو اند ،هاشورها
ای لبان مرمرت ، اکسیژنم ای صدایت ناله ی تنبورها
من دلم آرام نمی گیرد بیا من دلم شور می زند یک جور ،ها
پشت پلکت را بنفشی کرده ای گشته ای رنگین کمان از، دورها
مزه ی می ، می دهد چشمان تو شیفته ی چشم تو اند، انگورها
دار ابرویت هلاکم می کند حقّ من ، حقّ دل منصور ها
خطه ی سبز شمال است صورتت گونه ات چالوس و لپت نورها
ماهی سرخ لبانت عاقبت می پرد آرام میان تورها
پارک وی،تجریش،قلهک یا ونک پیش تصویر تو اند ،هاشورها
ای لبان مرمرت ، اکسیژنم ای صدایت ناله ی تنبورها
من دلم آرام نمی گیرد بیا من دلم شور می زند یک جور ،ها
+ نوشته شده در چهارشنبه هشتم تیر ۱۳۹۰ ساعت 18:33 توسط جیحون
|
بر درخت زنده بی برگی چه غم؟