نیمه شب در بسترم افکند خود را یار و گفت
نیمه شب در بسترم افکند خود را یار و گفت
بوسه میخواهی بیا اکنون کسی بیدار نیست
گفتمش ای ماه آزارم مده رفتم ز دست
گفت امشب مهربانم صحبت از آزار نیست
کم کمک دست بردم بر سینه آن سیم تن
گفت میدانی که این لیمو به هر بازار نیست
گفتمش لیموی کوچک است میگریزد زیر دست
گفت لیمو کوچک است و هم ردیف نار نیست
کم کمک دستم بلرزید و به پایین تر رسید
گفت خط سیرت اندرین اقطار نیست
گرم در آغوشش گرفتم تا شوم غرق نشاط
گفت میدانی که امشب هیچکس بیدار نیست
خواستم چینم گلش را گربه بر رویم پرید
جستم از خواب خوش و دیدم کسی در کار نیست
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم دی ۱۳۹۰ ساعت 17:47 توسط جیحون
|