حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست
سعدی
ز چشم مست تو امید خواب می بینم
تو خوش بخفت که ما را قرار خفتن نیست
به دیدن از تو قناعت نمی توانم کرد
حکایتی دگرم هست و جای گفتن نیست
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 10:27 توسط جیحون
|
بر درخت زنده بی برگی چه غم؟