آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتشمیوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بسداروی دل نمیکنم کان که مریض عشق شدهر که فدا نمیکند دنیی و دین و مال و سرجنگ نمیکنم اگر دست به تیغ میبردکاش که در قیامتش بار دگر بدیدمیهر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتشجز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتشهیچ دوا نیاورد باز به استقامتشگو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتشبلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتشکان چه گناه او بود من بکشم غرامتشگوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم دی ۱۳۸۸ ساعت 14:57 توسط جیحون
|
بر درخت زنده بی برگی چه غم؟ وای بر احوال برگ بی درخت