ای دریغ از عمر رفته ، ای دریغ
چون سرابی در کویر ، چون خیالی دلپذیر
رفته بودی آمدی ، اما چه دیر ، اما چه دیر
رفتی و آمد بهار ، بیقرارم بیقرار
خاطراتت را فقط از من مگیر ، از من مگیر
با همه دریا دلی دل را به دریاها زدم
پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم
با هزاران آرزو ، با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز ناگهان فردا رسید
ای دریغ از عمر رفته ، ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
خاطراتم لحظه لحظه رنج موعودم شده
چشمه بخت تشنگی آب گل آلودم شده
همچو ماه آسمان از من گریزان میشوی
مثل شب در ظلمت هر سایه پنهان میشوی
رفته بودی آمدی ، اما چه دیر ، اما چه دیر
رفتی و آمد بهار ، بیقرارم بیقرار
خاطراتت را فقط از من مگیر ، از من مگیر
با همه دریا دلی دل را به دریاها زدم
پشت پا بر اصل بی بنیاد این دنیا زدم
با هزاران آرزو ، با صد هزار شوق و امید
از پس دیروز و امروز ناگهان فردا رسید
ای دریغ از عمر رفته ، ای دریغ
قصه ابریشم و بیداد تیغ
خاطراتم لحظه لحظه رنج موعودم شده
چشمه بخت تشنگی آب گل آلودم شده
همچو ماه آسمان از من گریزان میشوی
مثل شب در ظلمت هر سایه پنهان میشوی
+ نوشته شده در جمعه هفدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 19:18 توسط جیحون
|