غلامرضا طریقی

مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود !

مرا بخواه که هر قطعه ام غزل بشود !

مرا بخوان که پس از این همه «الهه ی ناز»

دوباره ورد زبانم «اتل متل» بشود !

سیاه چشم ! فنا کن سپید را مگذار

که محتوایِ غزل نیز مبتذل بشود !

هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم ؟

که دست ِ کم یکی از وعده ها عمل بشود ؟!

قسم به عشق ! به فتوای دل گناهی نیست

اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود !

بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن

که در تمام جهان این سخن مثل بشود :

«اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت

اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود !!»